- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
یازده بار جهان گوشۀ زندان کم نیست کـنج زنـدان بلا گـریۀ باران کم نیست سـامــرایـی شـدهام، راه گـدایـی بـلـدم لقمه نانی بده، از دست شما نان کم نیست قـسمت کعـبه نشد تا که طوافـت بکـند بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست یـازده بار به جـای تو به مشهـد رفـتم بپذیـرش، به خدا حج فقیران کم نیست زخـم دنـدان تو و جـام پُر از خـونـابه ماجرایی است که در ایل تو چندان کم نیست بوسۀ جام به لب های تو یعنی این بار خیزران نیست ولی روضۀ دندان کم نیست از همان دم پـسر کوچکـتان باران شد تا همین لحظه که خون گریۀ باران کم نیست در بقـیع حـرمت با دل خون میگـفـتم که مگر داغ همان مرقد ویران کم نیست؟
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
نگاه کن که مرا غـربتت کجا انداخت مـرا حـوالـی بـازار سـامـرا انـداخـت گـدای شهـر شـمایم گـدای لـطـف شما خدا به گردن من منصب گـدا انداخت ز غربت حرمت کل سینهام زخم است نگاه کن که غمت روی سینه جا انداخت مجـاوران حـریـمت تـمام نـاصبـیانـد مرا همین غـم عظمی به ابتلا انداخت غـم اسیـریـتان هم شبـیـه روضۀ شـام عجیب نوکرتان را ز دست و پا انداخت برای غربـتـتان شعـر کـم سروده شده مـرا حکـایـتـتان یـاد مجـتـبـی انداخت مشخص است از این قافیه که آخر یار ز سامـرا دل ما را به کـربـلا انداخت اگرچه کاسه به لبهای تو اصابت کرد ولی به جان لب شاه چوب را انداخت و روضۀ کفن و غسل و دفن و تشییع ات مرا به یـاد شـه و یـاد بـوریـا انداخت تـمام ایـل و تـبـارم فـدای روضـۀ تـو حسین مهـر تو را در دلم خدا انداخت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
زهـر جانکـاه به جـان جگـرش افـتاده لـرزه بـر پـیکـرۀ بـال و پـرش افـتاده عـطـش از سوخـتگـی لب او میبـارد شـدت زهــر به لـبـهـا اثــرش افـتــاده چـشـم او آمـدنـی را به تـمـاشـا مـانـده بـا دلـی تـنـگ به یـاد پـسـرش افـتـاده درِ سرداب که وا شد دل او ریخت بهم یـاد یک خـانـهای و مـیـخ درش افتاده لحظۀ آخر او روضه شد و سخت گریست داغ مـادر بـه دل شـعـلـهورش افـتـاده یاس در آتش و یک شهر تماشا میکرد در به روی بـدن مـحـتـضرش افـتـاده محسن و مادر و دیوار و لهـیب هـیزم روضه در روضه همه در نظرش افتاده گفت آهسته به گوش پسرش،مادرمان رد یک پنجـه به چـشمان تـرش افتاده
: امتیاز
|
شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
دیگـر تـوانی در میان پـیکـرت نیست آقا رمـق بیـن دو چـشمان ترت نیست لعنت به این زهری که آبت کرد این طور در بسترت انگـار جسم لاغرت نیست دخـتـر نـداری تـا پـرسـتـار تـو بـاشـد جان میدهی و هیچ کس دور و برت نیست این روزها داری دلـی پُـر از سقـیـفـه در گوش تو جز نالههای مادرت نیست مثل حسن پیری چه زود آمد سراغت این روزگـار بیمـروت یاورت نیست دور از وطن در سامـرا خیلی غـریبی آقـا ولـیکـن قـاتـل تو هـمـسرت نیست لب تشنهای، لب تشنهای، لب تشنه اما ساعات آخر خنجری بر حنجرت نیست مهدی است بالای سرت وقت شهادت بیغـیرتی مثل سنان بالا سرت نیست
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
چون یاکریمِ خسته و بیبـال و پَر شده این آهِ مُختصر شدهاش، مُحتضر شده! برگشته رنگ و روش، تنش تیر میکشد یعنی که زهـر بـر بدنـش کـارگر شده از فرطِ درد تا زمین خورد لب فِشُرد این ضعفِ چیره بر بدنش دردسر شده یک دست زد به پهلو و یک دست روی خاک آقـا چه ارثِ مـادریاش بـیـشـتـر شده دارد به روی مادرِ خود فکـر می کند این دوّمین حسن نفسش شعله ور شده دریـا میانِ چـشم تـرش پـا گـرفته بود آری دوباره روضۀ زهـرا گرفـته بود خـوب است آمده پـسرش تا امـان دهد تا که ادب به ساحـتِ بـابـا نـشان دهـد بـا ظـرفِ آب آمـده، بـیتـاب آمـده ... از راه آمـده، نکـنـد تـشـنه جـان دهـد گوئی که قصد کرده بدین دست و پا زدن تا یک گریز یاد دلِ روضه خوان دهد ظرفی که خورد بر لب و دندان این امام شایـد به چـشمِ ما خـبرِ خـیـزران دهد با چـشمِ گـود رفـته به گـودال میرود با یـادِ عـمه زیـنـبـش از حـال میرود
: امتیاز
|
شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام
مادرت نیست ولیکن پسرت هست هنوز جای شکر است که مهدی به سرت هست هنوز نـفـست تـنـگ شده کـنـج قـفـس افـتـادی باز خوب است که این بال و پرت هست هنوز پـســرت آمــده بــالای سـرت آقـا جــان مرهمی بر جگر پُر شررت هست هنوز اثـر وضعی سـم خـشکی لبهـاست، ولی خوب شد کاسۀ آبی به برت هست هنوز لب تو خشک و دو چشمان تو تر آقا جان گوییا ظهر عطش در نظرت هست هنوز
: امتیاز
|
شهادت حضرت محسن علیه السلام
ای محـسن شش مـاهـۀ دیـده نگـشوده رفـتی و نهان مانـد غـمت تا به قیامت ای قـبلۀ حاجـات، دو دنیاست دخـیلت ای سر نهان گشته، عیان است مقامت مدح تو همین بس که تویی زادۀ زهرا مدح تو همین بس که تویی نور امامت ای نور دل فاطمه گر جلوه نکردی... نـادیـده هـویـداست عـلـی بین جـمالت ای غـنـچـۀ نـشـکـفـتـۀ گـلـزار پـیـمبر بی شک نبوی گونه بُوَد جمع خصالت شش ماه شدی فاطمه را مونس و همدم شش مـاه ربودی ز دل فـاطـمه طاقت در خـاطر زهـرا و عـلـی بود همیشه تا این که بیایی و شوی خوش قد و قامت ای روضـۀ سـربـسـتـه اولاد پـیـمـبـر ای روضــۀ نــاگــفــتــنــی آل ولایـت آقا چه بگویم که تو را بغض علی کشت آقا چه بگویم من از آن شرح جسارت تو بودی و زهرا و در و تیزی مسمار بشکست در آن معرکۀ خون پر و بالت بـگـذار دگـر هـیـچ نـگـویـم ز غـم تـو بـایـد که کـند فـاطـمـه داغ تـو روایت
: امتیاز
|
مصائب هجوم و جسارت به خانۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
خـانـۀ صدیـقـۀ اطـهـر پـنـاه اولـیـاسـت چـشم امیـد تمام انـبـیاء بر این سراست بر در این خانه رفتن کار ختم الانبیاست فاطمه دلبستگیِ شیرمردان بود... حیف! خانۀ زهـرا پناه بیپناهان بود... حیف! آتش دنیاپرستان شد از این در شعلهور در میـان قـبر شد قـلب پـیـمبر شعـلهور شد دل شیر خدا از داغ همسر شعلهور هتک حرمت شد به قرآن، کوثری در شعله رفت پیش چشم اهل خانه مادری در شعله رفت خـصم پای درب خانه پافـشاری میکند مـادر مـا داغ دیـده بـیقـراری میکـنـد این وسط مسمارِ در هم کج مداری میکند با لگد در جابجا شد، پهلوی زهرا شکست بار شیشه داشت مادر، دشمنش آنرا شکست داغ روی داغ، پیـوسته شده، فـضه بـیا دست های مرتضی بسته شده، فـضه بیا بـازوان فـاطمه خـستـه شده، فـضـه بـیا از فشار درب زهرا هستی اش را باخته گـل میان دود و آتش غـنچه را انداخـته سینه ها آتش گرفت از رفتن شش ماههای وای از بیتـابی و آشفـتن شـش ماهـهای کـربلا، در قلب بابا خفـتن شش ماههای در حقیقت هرچه شد بین در و دیوار شد ریشۀ تیـر سه شعـبه، تیـزی مسمار شد
: امتیاز
|
هجوم و جسارت به خانۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
از در نـمیگویم که تـقصیری ندارد جز سوختن این چوب تقدیری ندارد در بشکـنـد نجـار از نـو میتـراشـد دل بشکـند انـگـار تعـمـیری نـدارد گاهی لگـد آنقـدر محکم میشود که در تا شروع روضه تاخیری ندارد قـانون در، پهلـوی مـادر، قـدّ حـیدر غیر از شکـستن فعل تعبیری ندارد جنگ است و در مرز میان خیر و شر است اما عـلـی ایـنـبـار شـمـشیری ندارد باید کسی خود را سپر میکرد و زهرا جـز آیـۀ بـازوش تـفـسـیـری نـدارد دشمن اگر یاغی است پس باید ادب کرد دیـوانه را وقتی که زنجـیری ندارد از کربلا شش ماههای اینجاست، دشمن جز میخ در زهدان خود تیری ندارد شاعـر ندارد واژهای این درد را و این پـرده را نقـاش تصویری ندارد
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
از سوز زهـر خـسته و از پا نشستهام چـشم انـتـظار مـقـدم زهـرا نـشـستهام پا میکشم به خاک و امانم بریده است یـاد اجـل بـه یــاد مــداوا نـشــسـتــهام میبیـنمش که از غـم من گریه میکند اشک جـواد را بـه تـمـاشـا نـشـستـهام دور از مدینه و تک وتنها عجیب نیست با قـصد پر کشیدن از اینجا نـشـستهام اشک من وجواد و دو چشمان مـادرم در حجـره گوئیا که به دریـا نـشستهام
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
کوثر اشک من از ساغر و پیمانه، توست دل آتـشزدهام، شمع عـزاخانه تـوست ای تُـراب قـدم زائـر کـویـت گُـل مـن طایـر روح غـریـبانه پـریـد از بـدنت قاتـلت اشک فـشان بود به تشیـیع تنت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
افـتادهای بـر روی خـاك و پـر نداری جـز دیـدۀ تـر مـونـسی دیـگـر نـداری آنقـدر غـربت مـیچكـد از جـسمت آقا ناخـواسـته میگـویـمـت مـادر نـداری مانـند شـمعی سوخـتی در آتـش زهـر در آنچنان هُـرمی كه خاكـستر نداری وقتی كه بال و پر زدی بر خاك گـفتم صد شكر اینجا در برت خواهر نداری در زیر گـلها پـیـكـرت مدفـون شد آقا گویا به جز گـل پـیكـری دیگر نداری اینجا همه هـستیِ شان مـال تو آقاست ثروت تویی، سرمایهای بـرتـر نداری یعـنی نباشند اهل غـارت مردم طوس بر تن كـفـن داری و غـارتگـر نداری
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
مسافری که اجل گشته بود همسفـرش سفـر رسید به پایان در آخـر صفـرش چه خوب اجر رسالت به مصطفی دادند که پارۀ جگرش، پاره پاره شد جگرش کـسی که بود سَرِ عـالـمـی به دامن او به وقت مرگ به دامان خاک بود سرش همای گلشن فردوس آنچنان میسوخت که تاب بال زدن هم نداشت بال و پرش اگر چه کار گـذشته، اجـل شـتاب مکن جــواد آمــده از ره بـه دیــدن پــدرش خدا کـند که رضا بـاز، دیـده بـاز کـند وگرنه میدهد اول جواد، جان به برش دگـر بـه دیــدۀ او طـاقـت نـگـاه نـبـود که بـنگـرد به رخ نـور دیدگـان ترش ز بـوسـههـای جـواد الائـمه پـیـدا بـود که شسته دست، دگر از حیات محتضرش پسر به صورت بابا نهاد صورت خویش پدر گرفت به زحمت سرشک از بصرش خوشا کسی که چو میثم بود برای رضا به دیده اشک و به لب ناله و به دل شررش
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
گـفـتی بـساط گـریـه بـرایت بـپا کـنـند با گـریـه، یـاریِ دل خـون شـما کـنـند گـفـتـی که در وداع بـرادر نـوا کـنـند گـاهی میـان گـریه بـرایت دعـا کـنـند طاقت نداشت خواهرت انگار بیش از این از تو شنـیده بود غـم یـار پیش از این با اینکه هیچ لشگـری از دشمنان نبود با اینکه هیچ نیـزه و تیـر و سنان نبود با اینکه هیچ تیـر سه شعـبه میان نبود با اینکه هیچ نـامهای از کـوفـیان نبود طاقت نداشت خواهرت از تو جدا شود طاقـت نـداشت بر غـم تو مبـتـلا شود مـیکــرد الـتــمــاس تـمــام بــرادران گاهی سفارشی ز بـرادر به خواهران گاهی که داشت ناز و نوازش به دختران میگفت کـربلا چه گـذشته به مـادران انگار ماجرای حسین است و زینب است عالم به پیش دیدۀ معصومه چون شب است با ایـنکه نـور دیـدۀ او بیسپـاه نیـست با اینکه در محاصره یک خیمه گاه نیست با اینکه پیش روی رضا قتلگاه نیست با اینکه بر حرم ز حرامی نگاه نیست طاقت نداشت خواهرت ای قبله گاه طوس یک لحظه دور از تو بماند به راه طوس طاقت نداشت، قـافـله را رو براه کرد یکسال صبـر کرد ولی عـزم راه کرد جـمع بـرادران خـودش را سپـاه کـرد آخـر عــبـور از وسـط قــتـلگـاه کـرد شـد داغــدار مــاتـم هـجـده بــرادرش در خـون تـپـیده دید سپاهی بـرابـرش هر داغ را که دید سخن جز رضا نگفت هرگز کسی به خواهر تو ناسزا نگفت او را کسی کنیز در این ماجرا نگفت وقتی به قم رسید به جز از خدا نگفت شکر خدا که معجر او دست کین نخورد شکر خدا که کعب نی از مشرکین نخورد اما امـان ز خـواهـر مـظـلـومۀ حسین شد هجـر سهم دختر معصومۀ حسین آه از نگـاه هـمـسر مـغـمـومۀ حـسیـن داد از فـغـان مـادر مـصـدومـۀ حسین پهلو شکسته کرب وبلا را که دید و رفت دشمن به زور زینب او را کشید و رفت آقا تو را به حجـرۀ در بـسته کـشتهاند کی با سر بـریـدۀ دل خـسته کـشتهانـد جـدّ تو را به سیـنۀ بـشکـسته کـشتهاند بر روی سینهاش همه بنشسته، کشتهاند زهـر جـفـا کجـا و سر نـیـزههـا کـجـا دشـت بـلا کـجـا و دیــار رضـا کـجـا آمـد جـواد تا که به زانـو نـهـد سـرت بوسید روی ماه تو را تا به حـنجـرت دستی کشید بر همه اعضای اطهـرت خـونین ندید در وسط حجـره پیکـرت ایـنجـا اگـر پـسر به کـنـار پـدر رسیـد در کـربـلا پـدر به کـنـار پـسر رسیـد بـا زانـو آمـده بـه کــنـار پـســر پــدر خود را کـشانده تا به جـوار پـسر پدر گـویـی کـه آمـده بـه مـزار پـسـر پـدر صورت گذاشت روی عـذار پسر پدر خون را گرفت از گلویش تا نفس کشد با جسم پـاره پـاره پری از قـفـس کشد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
هـر دلی تا بری از لـذّت عـصیان نشود مـنـزل آخـرتـش روضۀ رضوان نـشود به حـریـم رضـوی تـا بـه ابـد ره نـبـرد آنکه سر گشته چو آهوی خراسان نشود مـدعـی را تو بگو هیچ کسی مثل رضا مـالـک مـلـک دل مـلـت ایــران نـشـود مـهـر تـأیـیـد نـدارد ز رضـا روز جـزا مثل رهـبر چو کـسی خـادم قـرآن نشود آن غریب الغربایی که به غربت میگفت مـاه هـم هـمـسفـر شـام غـریـبـان نـشـود جز به زهری که به اعماق جگر شعله زند درد غـربت زدگـان آه که درمـان نـشود با لب تـشنه زنـم پـرپـر و جـان میبازم بعد از این محتضری کاش که عطشان نشود
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام رضا علیهالسلام
نم نم کـنار حـجـرۀ دربـسته مـیرسید کم کم به قتلگاه خودش خسته میرسید مانند شخص مار گزیده به پیچ و تاب فـریـاد یا جـواد چه پـیـوسته میرسـید پهلو به خاک حجره که از درد میگذاشت آهی به یـاد پهـلوی بشکـسته میرسید از کـام تـشـنه و جـگـر پـاره پـارهاش انگار حرف روضۀ سر بسته میرسید این جسم خـسته زیر سـم اسبها نرفت اما صدای حـملـۀ یک دسـته میرسید خـواهـر نـبـود یـار بـرادر شـود ولـی یک خواهری به مقتلی آهسته میرسید ایـنـجـا جـواب زمـزمـۀ یا بُـنـیَّ از... یک نوجوان ز پشت درِ بسته میرسید امـا صدای یـا ولـدی بـیجـواب مـانـد هرچند صوت یک پدر خسته میرسید
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
ابـر چـشـمـان خـیـس بــارانـم می چکد قطره قطره بر جـانـم چـقــدر هــول کـردهام امـشب چـقـدر و مضطـر و پـریـشانم شاید امشب شب جدایی نیست من چه میگویم و چه میدانم؟ بـاد تـنـدی وزیـد و فـهــمـیـدم در مـسـیـر خـطـیـر طـوفـانـم میرود از زمـیـن سـوی بـالا آن کـه کـرده مـرا مـسـلـمـانـم دستم از دامنـش اگر کوتاست ولـــی از قـــاریــان قـــرآنـــم من به درکش نمیرسم هرگز ولـی از نــوکــران سـلــمـانـم ای رسـول خــدا، امـیـن خــدا رحـمـت الله مــسـلـمـیـن خــدا شب رحمت شب پیمبر ماست شـب بـاران دیـدۀ تـر مـاسـت بعـد او نـیـست یک فـرسـتاده این پیـمبر، سفـیر آخـر ماست جای پایش به روی سرها بود خاک عالم به روی این سر ماست گـر مـدیـنـه نـرفـتـهایم امـشب همه تقصیر بال ما، پر ماست جـای او خـالی است در اینجا یـاد او پُـر مـیان بـاور مـاست چقدر سنگ خورده بر سر او او عزیز ز جان عزیزتر ماست بـانـی روضـۀ عــزای نــبــی دخترش هست آنکه مادر ماست میرود سوی حق به سوی اله الـسـلام عــلــی رســول الـلـه سیـنهات مثـل وادی سیـنـاست دل پر مهـر تو چنان دریاست سرگـذشت تو جـاودانـه تـرین خاطرات تو اصل مطلب ماست قـلـمم کـند میرود از چیست؟ آخـر جـملههای این انشاست؟ بــاغـبـان تــمـام اهـل الـبـیـت بعد تو فـصل خشکی گلهاست اولین کـس که میشود ملحـق به حضور تو دخترت زهراست بـعـد تو جـانـشـیـن تـو حـیـدر مینـشیند به خـانه و تـنهاست چـشـم تو خـوب شد نمیبـیـند خانۀ دخـتر تو چون غوغاست کن نگـاهی سه نـور عینت را حـسن و زینب و حـسیـنت را
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
اگرچه روز و شب هستیم دائم برسر خوانت ببخش آقا که کم بودیم عمری مرثیه خوانت پُر از دردم ولی درد من اصلا جسم خاکی نیست بیا روح مرا درمان بکن قربان درمانت فقط یا رحمة للعالمین یک گوشه چشمی کن کـویـرم خاک بیخـیرم منو امید بارانت مرا همسفرۀ یک وعده نان خشک خود گردان که طعنه میزند بر هر ضیافت تکۀ نانت برای تا خدا رفـتن به دستان تو محـتاجم بکش دستی سرم شاید شدم یکروز سلمانت گـدایی را ندیدم از درت نـومید برگردد به هرکس میرسد بی شک و شبهه لطف و احسانت من اعجاز تو را دیدم میان لحظههایی که عیادت رفتی و درجا یهودی شد مسلمانت چه انسی با حسن داری که باهم سفره وا کردید میان عرش غوغا کرده آوای حسن جانت
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
هر کجا حـرف شما آمد سعـادت دیـدهایم ما چه رحمتهایی از آقای رحمت دیدهایم بیشتر نام تو روی بچههای ماست چون بیـشتر از هر کسی از تو محبت دیـدهایم چشم تو اسلام شد ما نیز تسلیـمش شدیم در نگـاه تو کـرامت بینهـایـت دیـدهایـم از یهودیها عیادت کردی از ما هم بکن با چه شوقی شب به شب خواب عیادت دیدهایم تو امـیـنی پس دل ماهـم امـانت پیـش تو سربه راهش کن که از غفلت خسارت دیدهایم سیرمان کن باهمان یک تکه نان سفرهات از همان رزق کمت هم خیر و برکت دیدهایم سیزده خورشید دیگر جلوه خورشید توست مصطفی را ماهمه در چند نوبت دیدهایم اسم زیبای تو را گـفـتیم و گـفتی یا عـلی از شما جز گفتن از حیدر به ندرت دیدهایم دختر مظلومهات امشب سه جا دارد عزا او مصیبت دیده پس ماهم مصیبت دیدهایم
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
مثل یک سایه چه زود از سرِ این خانه گذشت چه غریبانه، غـریـبانه، غـریـبانه گذشت چشم را بست ولی صبر نکردند این قوم پیشِ او بود عـلی صبر نکـردند این قوم ای دل از غربتِ این لحظۀ تـشیـیع بگو از غـریـبانـه ترین لحـظـۀ تـشیـیـع بگـو او غـریـبـانـه تـرین لحـظـۀ رفـتـن دارد روضـۀ رفـتـن او گـفـتن و گـفـتـن دارد انـدک انـدک اثـرِ زهـر به جـانش اُفـتـاد رویِ دامـانِ عــلـی بـود تـوانـش اُفــتـاد شهر در مکر و سکوت است علی تنها شد یک تنه گرم حـنوط است عـلی تنهـا شد یک طرف داشت علی آب به پیکر میریخت یک طرف داشت جماعت سرِ مادر میریخت آب غسلش به تنش بود که هـیزم پُر شد شعله پـیچـید به در نوبتِ یک چـادر شد بدنـش روی زمین بـود به زحـمت اُفـتاد وای نـامـوس عـلـی بـینِ جـماعـت اُفـتاد در عزای پدرش بود که سیلی را خورد سوگوار پـسرش بود که سیلی را خورد تا که مولا کـفـنش کرد زنش را کُـشتـند تا کفـن روی تنـش کرد زنش را کُـشتند دست بر پهلوی خود داشت پرش خورد به در درد پهلو که خَم اش کرد سرش خورد به در
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا در رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
مرو رسـول خـدا بر دلـم قدم مـگـذار مرو و دختر خود را به دست غم مسپار مرو که بعد تو این شهر جای ماندن نیست مرو که بیتو دگر نیست بخت با من یار مرو که بیتو به این شهر اعتمادی نیست علی غـریبه شود با مهـاجـر و انصار مرو که بیتو عوض میشود مدینۀ تو مرو که رحـم ندارند این در و دیـوار بـیـا و حـداقـل قــبـل رفـتـنـت بـنــمــا سفارش من و جسم مرا به این مسمار کـنـار بـسـتـر تـو یــاد مــادر افــتــادم یتـیـم گـشـتن من بـاز میشود تـکـرار به وقت دیدن بغض حسین و اشک حسن تـمـام غــصۀ دنـیـاست بـر سـرم آوار
: امتیاز
|